حکایات شرکت

1. رهبر یک کارتن شیر خرید و در دفترش گذاشت و بعد متوجه شد که چندین جعبه از بین رفته است.رهبر با جدیت در هنگام ناهار گفت: "امیدوارم شخصی که مایک را دزدیده بتواند ابتکار عمل را بپذیرد و آن را برگرداند" و در آخر افزود: "در واقع اثر انگشت روی جعبه قابل بررسی است" وقتی رهبر برگشت. بعد از ظهر به دفتر رفت و متوجه شد که حتی جعبه از بین رفته است، رهبر به این فکر می کرد که: آیا این افراد ببر هستند؟حتی جعبه را رها نکن...)

2. یک روز، یکی از مشتریان از روی خط تخته سه لا فیلم سبز پرسید و می خواست آن را با دو کامیون سفارش دهد.سپس فروشنده از او پرسید: کدام اندازه را می‌خواهی؟ مشتری گفت: آیا می‌توانیم بزرگ را انتخاب کنیم؟ سپس فروشنده عکسی را برای مشتری ارسال می‌کند و با جمله‌ای همراه می‌شود: تصویر بر اساس نسبت بزرگ‌نمایی شده است.مشتری مات و مبهوت با خودش فکر کرد: شوخی می کنی؟سپس فروشنده داده‌ها را به او می‌دهد، "ما 1830*915 میلی‌متر تولید کرده‌ایم، همچنین می‌توانیم اندازه‌های مختلف را با توجه به نیازهای مختلف شما سفارشی کنیم، اما این بستگی به اندازه داده‌ها دارد، نه تولید بزرگ".

3. یک همکار مرد در شرکت همیشه می تواند برای ارتقاء آنلاین تماس دریافت کند.یک روز، او یک تماس دریافت کرد.آن شخص دختری بود با صدای دلنشین.

دختر:چطور میتونم کمکت کنم؟

همکار: نه، شما نمی توانید به من کمک کنید.

دختر: اگر نیازی دارید، لطفا با من تماس بگیرید.

همکار: شرکت ما یک کارخانه بزرگ است که در فروش برنج تخصص دارد (در واقع شرکت ما قالب های ساختمانی تولید می کند).باید به صورت آنلاین تبلیغ شود، اما من نمی توانم به راحتی باور کنم که شما در حال تبلیغ هستید.

دختر: ما یک شرکت حرفه ای و رسمی هستیم...

همکار: خب قول میدی دوست دختر من بشی و هر روز حرف بزنی.ما شرکت شما را انتخاب خواهیم کرد.

دختر:...

微信图片_20210827151601_副本


زمان ارسال: اکتبر-24-2021